چرک نویس شخصی علی صفرنواده

در اینجا نکات جالب در زمینه های مختلف، برنامه ریزی روزانه، هفتگی و ...، هدف گذاری و همچنین ثبت خاطرات مختصر را انجام می دهم.

چرک نویس شخصی علی صفرنواده

در اینجا نکات جالب در زمینه های مختلف، برنامه ریزی روزانه، هفتگی و ...، هدف گذاری و همچنین ثبت خاطرات مختصر را انجام می دهم.

این بلاگ در واقع بولت ژورنال منه. بولت ژورنال یه روش انعطاف پذیر برنامه ریزی است. خیلی بهتره دفتر کاغذی برای بولت ژورنال استفاده شه و همراه آدم باشه. راستش چند بار سعی کردم، ولی دفتر رو گم می کنم، جا میذارم و یادم میره با خودم ببرم. در واقع اینجا برام نقش بولت ژورنال رو داره.
برای اطلاعات بیشتر درباره بولت ژورنال این وبینار رو ملاحظه بفرمایید:
https://www.aparat.com/v/91GuD
برای اطلاعات بیشتر درباره مدیریت زمان این صفحه رو ملاحظه بفرمایید:
https://planacademy.ir

  • ۰
  • ۰

•    اقوال در مورد معاد:

از درس نفس و معاد(تکمله نهایه) استاد امینی نژاد
1.    منکرین معاد:
1.    تجربیون با بیان تجربی:
    قائلین به این دیدگاه: کسانیکه قائل به این هستند که تمام هستی صرفاً مادّی است و بعد از نابودی مادّه چیزی وجود نخواهد داشت
    روش کار آنها: استفاده منحصر از روش شناسی تجربی در تحلیل معاد
•    اشکالات ما به آنها اشکالات مبنایی در حوزه روش شناسی است: چنین افرادی نفیاً و اثباتاً حقّ اظهار نظر در مورد معاد را ندارند چراکه روش آنها بدین صورت بوده است که چون به نحو تجربی نیافتده اند که معادی هست، نتیجه گرفته اند که پس معادی نیست!!!
2.    تجربیون با بیان فلسفی:
    دلیل آنها برای انکار معاد: استحاله اعاده معدوم بعینه
•    دقّت شود که اینها هم تجربیون هستند که برای انکار معاد از بیان فلاسفه استفاده کرده اند.
    جواب به آنها:
•    بیان متکلّمین:
1.    جواب مبنایی: اعاده معدوم بعینه مُحال نیست
•    اساساً انگیزه متکلّمین برای ردّ این قاعده، مبارزه با این دسته از ملحدین است.
•    ردّ آن: این قول از عقل بعید است
2.    پاک کردن صورت مساله: اساساً انسان فانی نمی شود که بخواهد اعاده شود چراکه اجزای اصلیّه ی انسان باقی می ماند
•    منشأ این جواب آنها، برداشت کلّی شان از آیات و روایات است.
•    ردّ آن: این برداشت از نقل بعید است
•    بیان بنائی حکماء و فلاسفه: اصلاً مَعاد اعاده معدوم بعینه نیست
2.    متوقّفین در معاد:
•    قائل به این دیدگاه: منسوب به جالینوس طبیب
•    توضیح دیدگاه او: ایشان از این جهت که مردّد بود بین اینکه حقیقت انسانی مجرّد است یا مادّی، در معاد توقّف کرد.
3.    قائلین به معاد: (اختلاف در کیفیّت آن)
1.    غالب متکلّمین و عامّه فقهاء: جسمانی و مادّی بودن معاد
    توضیح قول آنها و دلیلشان:
•    این گروه معاد را صرفاً جسمانی دانسته اند و در مورد انسان قائل به این هستد که با مرگ متلاشی می شود و در روز قیامت خداوند متعال اجزای او را جمع می کند و دوباره او را خلق می کند.
•    این افراد روح را هم ((جرمِ لطیفِ ساری در بدن)) تحلیل می کنند.
•    طبق نگاه آنها تمام موجودات جز خداوند متعال مادّی هستند و این صرفاً خداوند متعال است که مجرّد است.
    این قول آنها بسیار شبیه به تناسخ است و همین سبب شده برخی از آنها بیان کنند که تناسخ باطل نیست!
2.    حکمای مشاء: روحانی بودن معاد
    ابن سینا تصریح کرد که مبانی فلسفی مشاء صرفاً می تواند معاد روحانی را تثبیت کند.
     این گروه تمام نعمات اخروی را صرفاً روحانی (لذّت) معنی می کنند.
3.    حکماء متألّه و عرفاء: معاد جسمانی و روحانی
    انسان یک موجود مادّی - مجرّد است و با نابودی مرحله بدنی، مرتبه ی تجرّدی او باقی است.
•    ضرورت وجود معاد (زندگی پس از مرگ):
1.    بیان فلسفی - عقلی:
1.    مرتبط با انسان خاصتاً:
    بیان اوّل: شکل گیری مرتبه ی عقلی و مثالی
•    مقدّمه: محلّ بجث
•    بحث در مورد وجود حیات پس از پایان پذیری حیات مادّی این دنیایی است.
•    دقّت شود که طبق دیدگاه حکماء معاد (بازگشت به مبدأ) و قیامت و آخرت بلافاصله بعد از مرگ شروع می شود نه با فاصله ای از آن.
•    نزد حکماء حیات پس از مرگ در واقع ادامه ی همان حیات دنیوی است.
•    فلذا اصل مساله معاد ((پذیرش حیات پس از مفارقت از این دنیا)) است.
•    وضعیّت انسان های دارای مرتبه تجرّد عقلی:
•    این انسان ها قدر متیقّن حالتی هستند که تمام حکماء قائل به زندگی پس از مرگ هستند برای آنها.
•    دلیل اتّفاق نظر روی این مبحث:
•    شکل گیری مرحله تجرّد عقلی برای انسان که دستخوش تغییر و تحوّل نمی شود.
•    قبول مرتبه تجرّد عقلی توسّط تمامی حکماء.
•    پس در این حالت شبهه ای در بقای انسان بعد از مفارقت از بدن وجود ندارد چراکه دیگر قِوام مرتبه تجرّدی انسان به بدنش نیست که با نابودی بدن نابود شود، بعلاوه اینکه اساساً تغییری در این مرتبه از انسان - تجرّد عقلی - راه ندارد.
•    البته در تقریر مرتبه تجرّد عقلی انسان اختلاف است که تقریر این مطلب براساس هر یک متفاوت است:
•    یادآوری تفاوت تقریرات در مورد شکل گیری مرتبه تجرّد عقلی انسان:
•    دیدگاه صدرا: شکل گیری مرتبه تجرّد عقلی از طریق اتّصال او به عقل مفارق
•    دیدگاه علّامه و حاجی: شکل گیری مرتبه تجرّد عقلی از طریق حدوث عقل مستقلّ برای آن انسان و ازدیاد عدد عقول
•    توضیح مطلب:
•    ما در فلسفه با یک قاعده اولیّه روبرو هستیم به عنوان ((کلُ حادثٍ زایلٌ)) و فلاسفه برای توضیح این نکته که چرا انسان با آنکه حادث است زایل نمی شود، از مبانی خود در شکل گیری مرتبه تجرّد عقلی استفاده کرده اند.
•    توضیح هر یک از فلاسفه براساس مبنای شان:
1.    دیدگاه صدرا: طبق دیدگاه ایشان، مرتبه تجرّدی انسان اصلاً حادث نیست که بخواهد زایل شود چراکه چیزی جز یک اتّصال نیست.
2.    دیدگاه علّامه و حاجی: این قاعده اولیّه فلسفه یک قیدی دارد که به آن توجّه نشده است و آن اینکه کلّ حادثی که در مرحله ی مادّی باقی بماند زایل می شود حال آنکه انسان اینگونه نیست.
•    وضعیّت انسان هایی که به مرتبه تجرّد عقلی نرسیده اند (نفوس ساذجه): اختلافی
1.    عدّه ای قائل به این شده اند که اینها معاد ندارند و مانند سنگ ها، گیاهان و حیوانات هستند
•    دلیل این بیان آنها: انحصار نشئات انسان و هستی در مادّی و عقلی
2.    عدّه ای قائل به تناسخ شده اند تا این فرد آنقدر رشد کند که مرتبه ی عقلی اش شکل بگیرد
•    دلیل این بیان آنها: انحصار نشئات انسان و هستی در مادّی و عقلی
3.    صدرا و پیروان صدرا این بیان را مطرح کرده اند که لایه های وجود انسان سه تاست و منحصر در دو لایه نیست و این افراد لایه ی تجرّد مثالی شان شکل گرفته است و از همین جهت باقی می مانند.
•    یعنی چون جوهر مثالی در این افراد شکل گرفته است، حیات پس از مرگ برای آن ها اثبات می شود چراکه جوهر مثالی جوهر خود بنیادی است که طبق حرکت جوهری، مرتبه مادّی معلول آن است.
•    مجدّد یادآوری می شود که مراتب تجرّدی بمثابه اعراض بدن مادّی نیستند بلکه مسائل شناختی اصل و حقیقت انسان هستند.
•    شکاف اصلی میان نگاه مادّی گرایانه و الهیاتی همین است که جسم موضوع جوهر بنیادین انسان است یا مسائل شناختی و علمی؟
•    البته بیان صدرا یک اشکال دارد و آن اینکه تجرّد مثالی حیوانی انسان بعد از تولّدش بوجود می آید و قبل از تولّد مرتبه ی تجرّد مثالی ندارد و این سبب می شود انسان در دوران جنینی حشر نداشته باشد حال آنکه در روایات برای جنین هم معاد ذکر شده است.
•    دقّت شود که طبق مبانی فلسفی مطرح شده تنها جایی که مرتبه ی تجرّدی وجود داشته باشد معاد معنی دارد و در مورد سایر حالات حرفی نمی توان زد.
    بیان دوّم: دلیل فطری
•    اگر به درون خودمان توجّه بکنیم آن عشق به کمال مطلق و هراس از عدم را می یابیم.
•    یعنی ما در درون خودمان علاقه شدید به بقاء را مشاهده می کنیم.
•    اگر جواب این خواست طبیعی و فطری درونی در نظام هستی نباشد، یک امر معطّل و لغو شکل گرفته که این اتّفاق در نظامی که خالق حکیم شکل داده است، مُحال است.
2.    مرتبط با تمام موجودات:
    اساساً مساله ی بقاء و استمرار حیات مختصّ انسان نیست و همه ی موجودات بعد از مرحله ی مادّی، مراحل اخروی متناسب با خود را طی کرده  و باقی هستند چراکه همه ی موجودات حشر به طرف کمال مطلق دارند و حشر مختصّ انسان ها نیست.
•    توضیح آن اینکه:
•    اساساً وجود، خیر و مطلوب است و هرچه وجود قوی تر باشد مطلوبیّتش بیشتر است.
•    فلذا:
•    کمال مطلق مطلوب اصلی است و همه به طرف آن حرکت می کنند؛ البته تا جاییکه از لحاظ وجودی برایشان مقدور باشد.
•    و سیر به کمال مطلق جبلّی تمام موجودات است و تمام موجودات در عالم مادّه به سمت وجود مطلق سیر می کنند.
•    پس همه ی موجودات به سوی خداوند سبحان روان هستند و غایت نهایی آنها وصول به خداوند سبحان است.
•    به بیان دیگر همانگونه که در قوس نزول همه از خداوند متعال نشأت گرفته اند، در قوس صعود هم همه به او بر می گردند.
•      سوال شخصی: چه چیزی از آنها باقی می ماند؟ حشر بحسبه چگونه تصویر می شود؟
    دقّت شود که همین بیان را در مورد انسان هم می توان مطرح کرد بخصوص با توجّه به بیان دوّمی - دلیل فطری - که برای انسان مطرح شد.
2.    بیان نقلی
•    بررسی سوال خواجه نصیر در مورد تفاوت حدوث و زوال نفس:
o    طرح سوال:
•    مقایسه حدوث و زوال نفس:
    وضعیّت حدوث نفس: اساساً شکل گیری نفس براساس زیر ساخت بدنی است و تا زیر ساخت بدنی نباشد نفس شکل نمی گیرد.
    وضعیّت زوال نفس: اگر اینگونه است در مرحله بقاء هم باید همین حرف را بزنید و بقاء را شرط کنید به زیر ساخت بدنی. یعنی باید گفته شود که اگر بدن مضمحل شود دیگر نفس باقی نمی ماند.
•    بیانات دیگر از سوال:
    چرا بدن شرط حدوث است ولی شرط بقاء نیست؟
    چه تفاوتی بین مرحله ی حدوث و زوال وجود دارد که سبب شده حکماء حدوث نفس را جایز بدانند ولی زوال آنرا ممتنع؟
o    جواب:
•    لحاظ دو نکته:
    علّت معدّه بودن بدن:
•    اساساً بدن نسبت به شکل گیری مرحله ی نفسانی جزو علل اعدادی است نه علّت حقیقی وجود بخش و علل اعدادی صرفاً در حدوث اثر دارند نه در بقاء.
•    مثال: حدوث بچّه
•    این حدیث نیازمند رحم است و این رحم علّت اعدادی است برای شکل گیری بچّه
•    ولی این رحم در بقاء او اثری ندارد.
•    دقّت شود که تمرکز روی این نکته کافی نیست و باید نکته دوّم هم مطرح شود چراکه درست است که علّت اعدادی در بقاء اثر ندارد ولی ممکن است آن چیز بخاطر مادّی بودنش باقی نماند و از بین برود.
    مجرّد بودن حقیقت نفس: (جسمانیّة الحدوث و روحانیّة البقاء)
•    درست است که نفس در ابتدای حدوثش مادّی محض است و مجرّد نیست ولی بعداً مرتبه ی تجرّدی به آن اضافه می شود بنحوی که بنیاد انسان می شود فلذا رابطه نفس با بدن در حدوث و زوال یک تفاوت اساسی دارد که آن تفاوت بخاطر وضعیّت خود نفس است.
•    یعنی خود نفس هم براساس حرکت جوهری به مرحله ی تجرّد رسیده است.

 

  • ۰۱/۰۵/۰۷
  • علی صفرنواده

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی